بدون عنوان
امان از دست شیطنت های سهند بعد از ظهر امروز سهند رو به هزار زحمت کشوندم رو تختش بخوابه و چشمام رو بستم و میگم ببین خوابم میاد تو هم چشماتو ببند خوابت میاد اون با دست میزنه رو صورتم وقتی چشمام رو باز کردم میگه .. (من نبودم بابا سعید بود ) نزدیک های غروب بود سهند رو تو خونه گم کردم این ور اون ور دیدم رو تخت دراز کشیده و یک خودکار برداشته میگم چی کار میکنی میگه دارم حاجی بابا مینویسم ...
نویسنده :
آلا
1:23